پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ |۱۹ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 21, 2024
کد خبر: 1198346
۱۲ آبان ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۱
خیابان صفائیه قم

حوزه/ نزدیک به یکسال بود که عبور و مرور از آن خیابانِ همیشه مرده را بر خود حرام کرده بودم؛ اما دعوت رفیق خوش قریحه‌ام به صرف نهار مرا ایجاب کرد تا کمی با او قدمی بزنم و دمی در کنارش غزلی بشنوم. حکم ثانویه را صادر کردم و با ان‌شاءالله بادمجان است ...

خبرگزاری حوزه | نزدیک به یکسال بود که عبور و مرور از آن خیابانِ همیشه مرده را بر خود حرام کرده بودم؛ اما دعوت رفیق خوش قریحه‌ام به صرف نهار مرا ایجاب کرد تا کمی با او قدمی بزنم و دمی در کنارش غزلی بشنوم.

حکم ثانویه را صادر کردم و با ان‌شاءالله بادمجان است، هم‌قدم حضرت دوست شدم.

از میان درختان پارک، آهسته گام بر می‌داشتیم. دیدن عاشقانه‌های آرام، برای رفیقم سخت و ملال آور بود. نفسی عمیق کشید و " ای کاش" گویان پشیمان از آمدن به پارک!

تاسف او زیر عینک قاب مشکی‌اش، مرا نیز متاثر ساخت. متاثر از لحظاتی که بعد از فتنه‌ی تنبان‌های بی‌جان و روسری‌های بر زمین افتاده، خیابان را بیابان ساخته بود و عشق را جامه‌ی تنفر پوشانده بود.

نرسیده بر سر خیابان به رفیقم گفتم که یک‌سالی می‌شود پای خود را قلم کرده‌ام تا مبادا قدم عابران، رهزن ایمانم شود...

کلامم به پایان نرسیده بود که حلال‌زادگان، حرمت حکم ثانویه‌ام را روا ندیدند و با لباسی از عریانی، رهزن افکار خوش‌بینانه‌ام شدند.

کالبد جسمانی زن، در نظر افتاده بود و هویت پنهانی او از نظر افتاده!

دوست، خودش را سرزنش می‌کرد که چرا اکنون و چرا حالا؟

حالا که تو دعوت مرا پذیرفتی و حکم جواز دادی، باید سر و کله‌ی سارقان روح پیدا شود؟ آن هم وسط ظهر که کاسبان آروق دیزی‌شان بلند است و کارمندان صدای خوروپف‌شان؟!

دیده ندیده از پله‌های کبابی پایین می‌رفتیم و ناخشنود از خیابانی که نظرگاه شیطان گشته بود. نظرگاهی که روزی قدم‌گاه مراجع و عارفان طریق حق بودند...

در افکار پراکنده‌اش غوطه‌ می‌خورد و سخنی چند بر زبانش می‌راند که چه می‌شد اگر با صراحت لهجه، خسارت به روح و روان را از آنان طلب می‌کردیم؟!

لبخندی بر لبانم نشست و او را در دلم ستایش می‌کردم که خوشا به غیرتش و بدا به غیرتشان...

همان‌ها که حلال خدا را حرام کردند و حرام خدا را با الفاظ فرنگستانی‌شان حلال شمردند...

همان‌ها که با تابلوهای مغازه‌شان به غربی‌ها ok دادند تا غیر آن را بی‌کلاسی و اُمُّلیسم بشمارند. همانان که صفائیه‌ی قم را به کلبه‌ی احزان مومنان مبدل ساختند.

علی عسگری

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha